ضحی افضلی

ضحی افضلی

ضحی!! سپیده دم، هوا نه سرد است نه گرم صدای پرندگان حتی در شلوغ ترین شهر ها هم در این زمان به گوش می‌رسد.
ساعت ۴ صبح است کمی بعد تر از اذان صبح هوا کم کم روشن تر میشود و خورشید با تمام قدرت خود، ماه را کنار می‌زند تا وارد دنیای ما شود.
بر بام خانه ایستاده‌ایم و به آسمان خیره نگاه می‌کنیم، رو به مادرم می‌گویم چرا نام من را ضحی انتخاب کردید؟
مادرم با لبخندی گرم تر از خورشید می‌گوید:« تو همان خورشیدی  بودی که ماه و سیاهی را از زندگی من و پدرت راندی و گرمای انرژی بخش خورشیدی با خود آوردی به همین دلیل نام تو را ضحی به معنای سپیده‌دم گذاشته‌ام زیبا ترین زمان در روز و تو زیبا ترین رویداد در زندگی ما هستی.»